تاکنون از جنبههای مختلفی به رویکرد هدف و هدفگذاری پرداختهشده است اما کمتر دیدهایم که از نظر مکانیزم مغزی در زمینه هدفگذاری صحبت شود. حقیقت ماجرا این است که دلیل به دلیل آشنا نبودن با مکانیزم مغزی بسیاری از ما هدفگذاری میکنیم اما به اهدافمان نمیرسیم. مغز انسانها دارای دو نیمکره چپ و راست است که هر نیمکره وظایفی را به عهده دارد، بهصورت خیلی خلاصه نیمکره چپ منطق و نیمکره راست احساسات ما را کنترل میکند. معمولاً آقایان نیمکره چپ و بانوان نیمکره راست فعالتری دارند به همین دلیل است که آقایان منطقیتر از بانوان و بانوان احساسیتر از آقایان هستند. اما این چه ارتباطی به هدفگذاری دارد ؟
نقطه شروع هر کاری با نیمکره چپ است، یعنی وقتی ما هدفگذاری میکنیم در ابتدا با نیمکره چپ و مغز منطقیمان برای خودمان هدف انتخاب میکنیم اما بعد از مدتی دست از تلاش برای رسیدن به هدف برمیداریم و یا آنقدر اقداممان را به تأخیر میاندازیم که اهدافمان را به فراموشی میسپاریم.
وقتیکه ما هدفی را انتخاب میکنیم یعنی یک فکر جدید در سر پروراندهایم و این فکر جدید یک رابطه نرولوژیکی جدید در مغز ما ایجاد میکند، و این رابطه عصبی جدیدی که شکلگرفته برای رشد و تقویت شدن نیاز به توجه بیشتر ما دارد، درست مثل هسته خرمایی که میکارید و پس از مدتی رسیدگی جوانه میزند، در ابتدا اگر به این جوانه رسیدگی نکنید بهراحتی از بین میرود، اگر مدتی به آن رسیدگی کنید رشد میکند، اگر گر یک سال به آن رسیدگی کنید مقاومتش بیشتر میشود و بعد از 5 سال حتی با اتومبیل هم نمیتوانید آن را از پای درآورید. پس این رابطه عصبی جدیدی که شکل میگیرد نیاز به توجه و مراقبت دارد تا قدرتمند و تنومند شود.اما از طرفی چون وظیفه اصلی مغز حفظ وضعیت موجود است تمام تلاشش را میکند که انرژی کمتری مصرف کند پس انواع بهانهها و دلیلتراشیها را میکند تا شما را از حرکت کردن بازدارد، بنابراین یک حس ناخوشایند به شما دست میدهد و شما بهراحتی از توجه کردن به این رابطه عصبی جدید دست میکشید و نتیجه این است که دست از تلاش برای رسیدن به هدفتان برمیدارید.
برای اینکه بتوانیم این مسئله را برطرف کنیم نیاز است که از نیمکره راست مغزمان کمک بگیریم و اینجاست که به حیاتیترین بخش هدفگذاری میرسیم. اینجا همانجایی است که بسیاری از انسانها در هدفگذاری به دلیل عمل نکردن به آن از رسیدن به اهدافشان عاجز میمانند و یا اینکه به اهدافشان میرسند اما حس خوبی ندارند.
دلیل بزرگ – چرا به اهدافمان نمیرسیم؟
نوشتن دلایل بزرگ حیاتیترین بخش هدفگذاری هستند، برای هر هدفی که مینویسی باید دلایل بزرگی داشته باشی. هرچه دلایلت بزرگتر و بیشتر باشد احتمال رسیدن شما به هدفتان بیشتر و بیشترمی شود. نوشتن دلایل بزرگ دو سود عمده دارد :
اول: حس خوب بیشتر پیدا میکنی و ترشح دوپامین مغز بیشتر میشود.
دوم: برای مقابله با ترسها و به دل ترس رفتن انگیزه بیشتر پیدا میکنید.
اکنون متوجه میشوی که چرا وقتی هدفت را انتخاب میکنی و برنامهریزی هم میکنی اما توان اقدام کردم کردن را نداری و یا مدام به بهانههای مختلف اقدامت را به تأخیر میاندازی. تنها دلیل آن ننوشتن دلایل رسیدن به هدفت است.