Search
Close this search box.

انتخاب با شماست، قربانی می‌شوید یا آفرینش‌گر؟

شما اینجا هستید:
entekhab-ba-shomast11

فهرست مطالب

به‌طورکلی مردم را می‌توانیم به دو دسته تقسیم‌بندی کنیم:

  1. افرادی که از زندگی خود و شرایطی که در آن قرار دارند احساس رضایتمندی، شادی و خوشبختی دارند.
  2. افرادی که از زندگی خود و شرایطی که در آن قرار دارند احساس رضایتمندی، شادی و خوشبختی ندارند.

و متأسفانه در کل دنیا و نه‌تنها در ایران عزیز افراد گروه دوم به‌طور بسیار قابل‌ملاحظه‌ای بیشتر هستند.

در شرایطی که اکنون در آن بسر می‌بریم بیشتر افراد معتقدند که شرایط محیطی و عوامل بیرونی بیشترین تأثیر را بر زندگی و احساس آن‌ها از زندگی‌شان دارند. بسیاری معتقد هستند که اگر در شهر دیگر و یا کشور دیگری به دنیا می‌آمدند کاملاً خوشبخت بودند، اگر پدر و مادرشان افراد دیگری بودند موفق‌تر بودند و بسیاری از این اما و اگرهای دیگر. و شاید به همین دلیل است که افراد زیادی به فکر مهاجرت از شهری به شهر دیگر و از کشوری به کشور دیگر هستند و حتی بسیار افرادی که به‌صورت غیرقانونی از مرزها خارج می‌شوند و در حرکت به‌سوی استرالیا در آن شرایط بسیار وحشتناک خوراک موج‌های خروشان اقیانوس‌ها و کوسه‌ها می‌شوند فقط به این امید که در آن‌طرف دنیا شرایط زندگی برای آن‌ها طور دیگری خواهد بود.

خب اگر واقعاً این‌طور است چرا در کشوری مثل امریکا که به عقیده بسیاری مهد آزادی و دموکراسی است روزانه بیش از 200 میلیون عدد قرص ضدافسردگی مصرف می‌شود. چرا در اروپا و استرالیا انقدر مردم دچار افسردگی می‌شوند؟

به نظر می‌رسد برای رسیدن به عواملی که منجر به احساس رضایتمندی و خوشبختی در انسان می‌شوند باید نگاهی متفاوت داشت.

به‌طورکلی عواملی که در زندگی هر انسان وجود دارد به سه دسته تقسیم می‌شوند:

اول : عوامل و رخدادهایی که کاملاً خارج از کنترل ما هستند مثل ژنتیک و یا شهر و خانواده‌ای که در آن به دنیا آمده‌ایم.هیچ انسانی دخالتی در انتخاب پدر و مادر و یا شهری که در آن به دنیا می‌آید ندارد و هیچ انسانی نمی‌تواند ترکیب ژنتیکش خودش انتخاب کند.

دوم: عوامل و رخدادهایی که تا حدودی در اختیار ما هستند مثل سلامتی و یا ارتباط دیگران با ما و یا افکاری که به سمت ما روانه می‌شوند. ما تا حدودی می‌توانیم مراقب سلامتی خودمان باشیم ، به‌طور مثال هوای آلوده و یا امواج رادیویی تا حد قابل‌ملاحظه‌ای بر سلامتی انسان تأثیرگذارند. همچنین ما نمی‌توانیم به‌صورت صد در صد برخورد دیگران با خودمان را کنترل کنیم.

سوم : عواملی که صد در صد در کنترل ما هستند مثل افکار ما یعنی نوع تفکر و باورهای ما و اهداف و فعالیت‌هایی که دنبال می‌کنیم. مغز انسان در هر دقیقه می‌تواند هزاران فکر تولید کند اما اینکه ما چه فکری را انتخاب کنیم و بر آن تمرکز کنیم صد در صد در کنترل ماست. ما خودمان باورهای خودمان را می‌سازیم و ما خودمان می‌توانیم برای خودمان هدف انتخاب کنیم.

از سویی دیگر، اگر اندکی به زمان‌هایی که احساس شادی و یا احساس نارضایتی و استرس داشته‌اید بیندیشید، متوجه می‌شوید که ما انسان‌ها زمانی که بدانیم شرایط تحت کنترل ماست احساس آرامش و رضایت داریم و برعکس هرزمانی که احساس کنیم شرایط از کنترل ما خارج‌شده است و ما کنترلی بر شرایط نداریم احساس خوبی نداریم، و متأسفانه بیشتر ما انسان‌ها تمرکزمان بر روی مسائلی است که از کنترل ما خارج است و عملاً نمی‌توانیم تغییری در آن‌ها ایجاد کنیم.

تمام افرادی که در زندگی احساس قربانی شدن دارند افرادی هستند که خود را قربانی یک آزارگر می‌دانند که این آزارگر می‌تواند ژن آن‌ها، محیط، خانواده و یا هر چیزی باشد که کنترلی بر روی آن ندارند و دائم منتظر یک منجی هستند تا بیاید و روزی آن‌ها را از این شرایط خارج کند که این منجی می‌تواند برنده شدن در یک قرعه‌کشی و یا هر چیز دیگر باشد.

اما افراد خوشبخت افرادی هستند که بجای اینکه خود را در نقش قربانی ببینند خود را در نقش یک آفریننده و خالق می‌بینند و خود را موظف می‌دانند آینده دلخواه خودشان را خلق کنند و آن‌گونه که می‌خواهند زندگی‌شان را بسازند ، دیدگاهشان را نسبت به چالش‌های زندگی تغییر داده‌اند و بجای اینکه چالش‌های زندگی را به‌عنوان یک آزارگر ببینند آن‌ها را به‌عنوان یک فرصت می‌بینند و به دنبال راه‌حل مناسب برای پشت سر گذاشتن چالش‌های زندگی هستند و بجای اینکه منتظر یک منجی باشند به دنبال مربی هستند تا با کمک و هدایت مربیان خود زندگی دلخواه خودشان را بسازند.

اما سؤال بزرگ این است که چگونه می‌توانیم از نقش قربانی خارج‌شده و به نقش یک آفرینش گر برسیم؟

به نظر می‌رسد
بهترین راه برای تغییر نقش قربانی به آفرینش گر داشتن هدف عالی در زندگی است.

از سال 1925 میلادی به‌طورجدی در مورد مقوله هدف و هدف‌گذاری در دنیا صحبت شده و تحقیقات زیادی در دانشگاه‌هایی مانند استنفورد ، ییل و هاروارد به‌عمل‌آمده که ماحصل تمام این تحقیقات این بوده که 97درصد مردم دنیا هدف ندارند و تنها 3درصد مردم دنیا دارای هدف هستند.

از طرفی وقتی با مردم صحبت می‌کنیم اکثریت معتقدند که انسان‌های هدفمندی هستند و برای خود و زندگیشان هدف دارند، پس ایراد کار کجاست؟ چرا آمار تحقیقات دنیا چیزی غیر از باورهای مردم عادی را نشان می‌دهد؟ چرا مردم خود را قربانی روزگار می‌دانند؟ چرا مدام غر می‌زنند و از شرایط گله‌دارند؟

درواقع هم نتیجه تحقیقات درست است و هم مردم درست می‌گویند که هدف‌دارند، اما هدفی که مدنظر محققین روانشناسی در تحقیقاتشان بوده است اهداف کاملاً آگاهانه بوده است و اهدافی که مردم از آن‌ها صحبت می‌کنند اهداف آگاهانه‌ای نیستند، یعنی اینکه اغلب ما انسان‌ها اهدافمان را به‌صورت ناآگاهانه و تحت شرایط و محیطی که در آن قرار داریم انتخاب می‌کنیم و خیلی وقت‌ها هم دیگران برای ما هدف انتخاب می‌کنند مثلاً زمان‌هایی که پدر و مادر ما به ما دکتر و مهندس می‌گفتند و ما را به‌صورت کاملاً ناآگاهانه به سمت رشته‌های ریاضی و تجربی در دوران دبیرستان سوق می‌دادند و یا زمان‌هایی که می‌خواستیم برای دانشگاه انتخاب رشته کنیم فقط و فقط برای چشم و هم‌چشمی و اینکه چون فلانی پارسال فلان رشته در فلان دانشگاه قبول‌شده پس من باید از آن در رشته و شهری بهتر تحصیل کنم. اما پس از یک‌ترم درس خواندن تمام انگیزه‌های خودمان را برای درس خواندن از دست می‌دادیم.

بنابراین هدف عالی هدفی است که ما آن را آگاهانه و با بررسی کامل انتخاب کنیم.

نخستین فایده داشتن چنین هدفی انگیزه داشتن برای ادامه زندگی است. این هدف است که به انسان انگیزه می‌دهد تا روزش را باانرژی آغاز کند.

فایده دیگر داشتن چنین هدف عالی در زندگی مسئولیت‌پذیری است. مسئولیت‌پذیری باعث می‌شود که انسان بجای تمرکز بر روی شرایط خارجی بر روی خودش تمرکز کند و تلاش کند تا شرایط را به سود خود تغییر دهد.

هدفمند بودن ناخودآگاه دیدگاه انسان را تغییر می‌دهد و انسان هدفمند بجای اینکه خود را در نقش قربانی ببیند خود را انسانی می‌بیند که موظف است آینده خود را بیافریند.

هدفمند بودن باعث می‌شود که افراد بجای اینکه منتظر یک منجی باشند از حضور مربیان کار بلد و بادانش در کنار خود برای رسیدن به اهدافشان بهره ببرند.

و درنهایت انسان هدفمند نه‌تنها از چالش‌های زندگی دلسرد نمی‌شود بلکه با انتخاب یک هدف خوب خود را وارد یک چالش بزرگ می‌کند و تمام تلاشش را می‌کند تا از این چالش عبور کند.

نویسنده: سجاد بیداربخت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *